پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک

اشعار و مطالب مجتبي عندليب


امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی !

 چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم . پس از انتخاب شیرینی ، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم 

آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله به نظر می رسید . با موهای جوگندمی ، ظاهری آراسته ، صورتی تراشیده و... القصه… ،
آوای دل

ادامه مطلب

دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,

|
 
نردبان این جهان

 نردبان این جهان ما و مني است

عاقبت اين نردبان افتادني است

 

لاجرم آن کس که بالاتر نشست

استخوانش سخت تر خواهد شکست

مولانا جلال الدین                                                                                    

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
مطالبی از خورخه لوییس بورخس


هميشه حرفي را بزن که بتواني بنويسي، چيزي را بنويس که بتواني امضايش کني و چيزي را امضا کن که بتواني پايش  بايستي.آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
ویژگیهای برنده و بازنده

وقتی برنده ای مرتكب اشتباه می شود ، می گوید : اشتباه كردم.

وقتی بازنده ای مرتكب اشتباه می شود ، می گوید : تقصیر من نبود.

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
مادر

مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر           خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست        سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر            یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر
مهر است سراسر وجودش تــا هـست       ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر
هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد           یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید
چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن          در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد
چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر           آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی        آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر
در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست        دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست
در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر         شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
در این خاک زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاک دین

در این خاک زرخیز ایران زمین                            نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود                             وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان                        گنه بود آزار کس پیششان

همه بنده ناب یزدان پاک                           همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد                                            ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود                       گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش ما                        که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان                   کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟                      خرد را فکندیم این سان زکار

نبود این چنین کشور و دین ما                                  کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود                               همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارز داشت                     کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر                            گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت           نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آنروز که دشمن بما چیره گشت                   که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویرانه شد                                 که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند                                       کشاورز باید گدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم                           کجا این سر انجام بد داشتیم

بسوزد در آتش گرت جان و تن                               به از زندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگی است                        دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم                                  برون سر از این بار ننگ آوریم 

                                                   فردوسی

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
نابينا

برای نابینا الماس و شیشیه یکی است
پس اگر کسی ارزش تو را ندانست
تو بی ارزش نیستی او نابینا ست

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
هنر دل شكستن

اگه دل کسی رو شکستی،،،،،یه میخ بکوب به دیوار
اگه از دلش درآوردی میخ رو از دیوار بیرون بیار
اما اینو بدون ،،،جای اون میخ ،،،همیشه روی دیوار می مونه...

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
شراكت

همیشه دلیل شادی کسی باش،،،نه شریک شادی او
و همیشه شریک غم کسی باش ،،،  نه دلیل غم او

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
به به، چه نمازیست!!! (طنز تلخ)

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست

سجاده زردوز که محراب دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟

اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدت اخلاص من عالم شده حیران

تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!

از کمیتِ کار که هر روز سه وعده

از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

 یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است

هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!

این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟

چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست

 ای دلبر من! تا غم وام است و تورم

محراب به یاد خم ابروی شما نیست

 بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد

تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست

 هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند

گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست!

از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم

در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست

 به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند

راه شعرا دور ز راه عرفا نیست

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
مرثيه حضرت سيد الشهداء توسط محتشم کاشاني

در مورد سبب سروده شدن اين شعر در ديوان محتشم كاشاني چنين آمده است: موقعي كه محتشم در مرثيه برادرش (عبدالغني) كه در سفر مكه فوت نموده نوحه گري مي كرد شبي در عالم رويا اميرالمومنين عليه السلام را مي بيند و حضرت به او مي فرمايد: چرا در مصيبت برادرت مرثيه مي گويي و براي فرزندم حسين مرثيه نمي گويي؟ محتشم عرض مي كند: يا علي مصيبت حضرت حسين خارج از حد و حصر بوده و من نمي دانم از كدام مصايب او شروع كنم. حضرت علي عليه السلام به او مي‌فرمايد: بگو(باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است) محتشم از خواب بيدار شده و بقيه را مي گويد تا مي رسد به اين بيت: (هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال) و در مصرع بعدي باز متحير مي ماند كه چه بگويد كه شايسته مقام حضرت ربوبي باشد ولي باز هم مدد به او رسيده و در خواب حضرت ولي عصر (عج) را مي بيند كه به او مي فرمايد: بگو (كو در دل است و هيچ دلي بي ملال نيست) پس بيدار شده و آن بند را به پايان مي رساند.

و اينك تركيب بند بلند محتشم كاشاني

باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است

باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين

بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

اين صبح تيره باز دميد از كجا كز او

كار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گويا طلوع مي كند از مغرب آفتاب

كاشوب در تمامي ذرات عالم است

گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست

اين رستخيز عام كه نامش محرم است

در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست

سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است

جن و ملك بر آدميان نوحه مي كنند

گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

خورشيد و آسمان و زمين نور مشرقين

پرورده كنار رسول خدا حسين

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
آیا كلبه شماهم در حال سوختن است؟

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم»
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
شراكت

 همیشه دلیل شادی کسی باش،،،نه شریک شادی او
و همیشه شریک غم کسی باش ،،،  نه دلیل غم او

آوای دل

سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:,

|
 
آیا كلبه شماهم در حال سوختن است؟

 تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم»
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
آوای دل

ادامه مطلب

سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید. هدف این وبلاگ ترویج اندیشه ها و جملات مثبت است برای رسیدن به یک زندگی موفق. سروده هاي خود را نيز در اين وبلاگ منتشر مي كنم. استفاده از آنها با ذكر منبع بلامانع است. با ثبت نظر و ارسال مطلب همراه ما شوید.


اشعار نيك
حافظ
گفتار نيك

 

مجتبی عندليب

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک و آدرس mojyba.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خريد شارژ تلفن همراه
پرستاران توانمند ايران
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

 

قصه معلم
ده فرمان لیمن
پرستار
فقر
گاهی به نگاهمان نگاهی بیندازیم!!!
دلقک
قصه ي تلخ يه معلول
شكسته بال
سهراب سپهري در زمان ما! (طنز)
عشق تو رعنا
چقدر از زندگي خواسته ايم؟
اي اشك من
به خدا منتظرم قرض مرا ادا كني
نواي عشق
تو
ماه نيّر
باغ سخن
نجواي عشق
در را برويم باز كن
عمـرتان را زیبـا سپـری کنیـد

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 44
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 7079
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content